نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





داستان بی نهایت زیبای “خلقت زن(مادر)”

کارت پستال های عاشقانه (5)

از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می گذشت.

فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟

خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟

او باید کاملا” قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.

باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.

بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.

و شش جفت دست داشته باشد.

فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.

ادامه داستان در لینک زیر


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سپیده تهرانی در 1:5 | |







داستان زيبای شاخه گل خشکيده



داستان زیبای شاخه گل خشکیده ، اولین و بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد ، خواندنی و جذاب

پیشنهاد میشود این داستان را بخوانید هرچند به کوتاهی داستانهای دیگر نیست اما از همه زیبا تر است

حتما چند دقیقه وقت خودتان را به خواندن این داستان قشنگ بگذارید و لذت ببرید



ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سپیده تهرانی در 18:5 | |







شرط عشق (داستان عاشقانه و احساسی)


 

 
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.




مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. و مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردمد"

 

 


[+] نوشته شده توسط سپیده تهرانی در 1:6 | |







آخرین شب (غم انگیز)

 

داستان غم انگیز عاشقانه آخرین شب
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سپیده تهرانی در 23:59 | |







داستان بسیار زیبا آرزوی گفتن دوستت دارم(عاشقانه غمگین)

 


دوستان خوب حسرت گفتن دوست دارم ممکنه برای بعضی ها تا آخر عمر باقی بمونه
و چون اخیرا بعضی از دوستان این رو مطرح کرده بودند این داستان عبرت آموز رو تقدیم میکنم به دوستانی که تردید دارند و شاید خجالی هستند و مخصوصا به سرکار خانم های:
مریم ت
شقایق
و همه دوستان و عاشقان
-------------------
داستان خیلی زیبایی هست پیشنهاد میدم بخونیدش و ممکن هست اشکتون سرازیر بشه این داستان رو از نظرات پر مهرتون قافل نکنید


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سپیده تهرانی در 19:57 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد